کدامیک بیشتر شبیه شماست؟
- ترس از کافی نبودن و مناسب نبودن (سرزنش خود)
- ترس از قضاوت شدن (توسط خود یا دیگران)
- ترس از از دست دادن کنترل (شرایط و اوضاع)
- ترس از نداشتن به میزان کافی (هر چیزی)
- ترس از قربانی شدن (پایمال شدن حق در شرایط گوناگون)
- ترس از از دست دادن (زمان، پول، دوست، موقعیت و …)
- ترس از تغییر (کله شقی، لجبازی)
یا به تعبیری دیگر…
- پرخاشگری می کنم (خود و/یا دیگران را قضاوت می کنم، من از خیلی ها سر ترم، از خودم خیلی انتظار دارم.)
- خودم را دوست ندارم یا از خودم بدم می آید (خودم را تنبیه می کنم چون آنچه که باید باشم نیستم)
- برای داشتن، حرص می زنم و طمع دارم. (داشتن هر چیزی مادی یا غیرمادی مثل پول، علم، روابط و …)
- همیشه حق من را خورده اند و من مظلوم واقع شدم. (برام مهم نیست که زنده باشم، مراقب خودم نیستم)
- معمولن عجله دارم و باور دارم که وقت کم است. (به سادگی از کوره در میروم، بازنده خوبی نیستم)
- روی حرفم تا آخر هستم (از جایگاهم تکان نمیخورم. به سادگی پیشنهادات و فرصتها را رد می کنم)
به جرات می توان گفت که تمامی این مشکلات و ترسها ریشه در دوران کودکی داشته و برای داشتن تجربه ی لذت بخش زندگی، باید سنگبنای اولیه و خشت (های) اول را که در آن دوران یعنی از زمان پیش از تولد تا حدود 8 سالگی نهاده شده اند را ترمیم و بازسازی کنیم. شناخت و شفای کودک درون از قدمهای اولیه، بنیادین و اساسی برای هر شخصیست که قصد کرده خودش را بشناسد تا آزادتر، زیباتر و آگاهانه تر زندگی کند.