چگونه با استفاده از کلام، واقعیت خود را شکل دهیم؟

زیباترین حرفی که تابه ­حال کسی به شما گفته چیست؟ لحظه ای درنگ کنید و آن تجربه را دوباره مشاهده کنید. چه احساسی دارید؟ این حرف می ­تواند فقط یک جمله باشد؛ تنها یک جمله که حال شما را برای لحظه ای، یا حتی برای یک عمر تغییر داده است.

کلام ما به دیکته و دستور زبان محدود نمی ­شود؛ بلکه قدرتی واقعی دارد… قدرتی جادویی! کلام ما با تصورات و افکارمان در هماهنگی کامل است. کلام، طیف شگفت­انگیزی از عواطف و احساسات به وجود می ­آورد که اغلب باعث ایجاد تفاوتهایی بین افرادی می ­شود که زندگی­شان را دوست دارند و کسانی که زندگی­شان را تخریب می ­کنند.

اوایل دهه­ی سوم زندگی­ام یک مبارز بسیار رقابت ­طلب بودم. این موضوع علاقه­ی قلبی من بود. بعد از دانشگاه برنامه ­ام این بود که برای مدت یک سال به تایلند بروم، موای ­تای (مبارزه­ تایلندی) یا تای بوکسینگ (بوکس تایلندی) یاد بگیرم، به وطنم برگردم و به مبارزه ادامه دهم.

تازه دو ماه از شروع برنامه ­ام گذشته بود که به­ طور جدی آسیب دیدم. با درخششی که از تستوسترون ناشی می ­شد، به تمرین ادامه دادم. آسیب­ دیدگی ­ام شدت گرفت و کارم به عمل جراحی کشید. پیام پزشک واضح بود: «کار تو به عنوان یک مبارز تمام شده است.»

به­ دنبال این ماجرا، هشت ماه را با تلخی و فلاکت روی چهارپایه ­ی بار مشروب فروشی سپری کردم. شوخ­ طبعی ­ام را از دست دادم (که تجربه ­ای بسیار غریب بود) و میدیدم که دارم بیشـتر و بیشـتر گوشه­ گیر می ­شوم.

در نهایت این حقیقت برایم روشن شد که به ­گونه ­ای نامعلوم می­ توانم این طرز زندگی را تغییر دهم. نگاه عمیقی به مسیرم انداختم، این راه و عاقبتش را دیدم و بر خود لرزیدم. همان لحظه تصمیم گرفتم که نگرش و داستانم را تغییر دهم. قبل از این که بتوانم احساسم را نسبت به زندگی تغییر دهم، باید این فرایند را بیشتر درک  می ­کردم.

نگرش خوبی داشته باش

آیا تابه­ حال این توصیه را شنیده­ اید که «مثبت اندیش باش» یا «سعی کن مثبت­تر باشی»؟ این توصیه، بزرگ­ترین و عمـیق­ترین رهنـمودی است که برای رشـد شخصـیت و بهبود طرز فکرمان دریافت  می کنیم. البته که موضوع فراتر از اینهاست.

کلماتی که به دیگران می ­گوییم و افکاری که در ذهنمان  می ­شنویم، روی هم جمع  می ­شوند و داستـانهای شخصی ما را  می ­سازند. این داستـانها در نهایت واقـعیت ما را شکل  می ­دهنـد و خلق  می ­کنند…. کلمات به داستانها تبدیل  می ­شوند و داستانها به واقعیتها…. این قدرت کلام است.

زن جوانی به دلیل مشکلاتی در زمینه­ی درک و احساسی که نسبت به بدن خودش داشت (تصویر بدنی)، به من مراجعه کرد. شروع کردیم به صحبت در مورد احساسات آن زن و نیز الـگوهای کلامی که وی در آنها گیر افتاده بود. وقتی کمی عمیق­تر کندوکاو کردیم، موردی را تشخـیص دادیم که من آن را «ماجـرای بذر داستـان»  می ­نامم.

هر کریسمس خانواده­ی این زن دور هم جمع  می ­شدند، جشن  می ­گرفتند و هدیه رد و بدل  می ­کردند. او یکی از هدایایش را که یک تی­شرت بود باز کرد و بالا گرفت تا همه ببینند. ناگهـان همه زدند زیر خنده… (مخصوصـاً خاله­ی شوخ­طبعش که این هدیه را به او داده بود). او جلوی تی­شرت را نگاه کرد و یک گربه­ی کارتونی چاق و چله دید که بالای سرش نوشته شده بود: «من چاق نیستم؛ فقط استخوان­بندی درشتی دارم». او تی­شرت را به زمین انداخت و گریه­کنان از اتاق خارج شد.

جمله­ی «من چاق نیستم؛ فقط استخوان بندی درشتی دارم» در ذهنش حک شد. در نهایت این کلمات به داستانهایی تبدیل شدند که زندگی او را تعریف کردند. داستانهای تعیین کننده­ی زندگی­اش به واقعیت زندگی او تبدیل شدند. قدرت کلام این­چنین است.

قدرت الگوهای کلامی  

کلمات: من چاق نیستم؛ فقط استخوان­بندی درشتی دارم.

داستان: من از بدنم متنفرم. باید باز هم بیشتر ورزش کنم. ولی واقعاً هیچ روشی روی من اثر ن می ­گذارد. شاید رژیم جدیدی باشد که بتوانم امتحانش کنم. ولی اگر این هم مؤثر نبود چه؟ چطور بقیه­ی دخترها این­قدر زود به این نتیجه  می ­رسند؟ من از بدنم متنفرم.

واقعیت: مشکلاتی در تصویر بدنی ـ اختلالات خوردن

طی ده سال گذشته افراد بسیاری را از سراسر دنیا راهنمایی کرده ام؛ افرادی با زندگیهای متفاوت و با زمینه های اقتصادی و اجتماعی گوناگون. داستان هر یک از مراجعانم منحصربه ­فرد است؛ در عین حال در تمام آنها الگوهای مشابهی وجود دارد که به قدرت شگرف کلام اشاره می ­کند. الگوهایی که آنها داستانشان را بر اساس آن تعریف می ­کنند… الگوهایی در انتخاب کلماتشان…. الگوهایی در کلامشان…

تبدیل کلمات به داستان… تبدیل داستان به واقعیت

هر چه بیشتر بر سطر به سطر آن چه که آنها می ­گفتند تمرکز می ­کردم، نقاط منفصل بیشتری به هم متصل می ­شدند. تا جایی که حتی قبل از این که شخص دهان باز کند، می ­توانستم پیش­بینی کنم که یک رویداد را چگونه تعریف خواهد کرد.

چند مثال:

نمی خواهم همیشه احساس یک بازنده را داشته باشم.

او اجازه نمی ­دهد کاری را که واقعاً می ­خواهم، انجام دهم.

شاید بتوانم برای کارم کمی  بیشتر تلاش کنم.

این نوع صحبت کردن را «کلام درون­ستیز» (دچار تضاد درونی) می ­نامیم؛ کلامی که به گونه ای ناخواسته برای نرسیدن به اهداف، تخریب روابط و گرفتار شدن در رنجهای غیرضروری طرح­ریزی شده است.

ترجمه و معماری کلام

خوب، با کلام درون­ستیز و داستانهای درون­ستیز چه کنیم؟ ابتدا کلمات کلیدی کلام درون­ستیز را مشخص، و سپس تنظیمات را شروع می ­کنیم. این تنظیمات را ترجمه می ­نامیم. در مورد جملات استرس­زایی مثل «من نمی ­خواهم همیشه احساس یک بازنده را داشته باشم»، «نمی ­خواهم» را با «می ­خواهم» جایگزین می ­کنیم و توجه­مان را از نتایج ناخواسته به سمت آن­چه که می ­خواهیم، متمرکز می ­سازیم. «من نمی ­خواهم همیشه احساس یک بازنده را داشته باشم»، به این جمله تبدیل می ­شود: «من می ­خواهم احساس امنیت و موفقیت داشته باشم». این ترجمه­ی به­ظاهر ساده با به­کارگیری کنترل قدرت کلام، تأثیر فوق­العاده­ ای بر بهبودی عاطفی و روانی شخص می ­گذارد.

به همین ترتیب جمله­ی «او اجازه نمی ­دهد کاری را که واقعاً می ­خواهم، انجام دهم» به این صورت ترجمه می ­شود: «من به خودم اجازه نمی ­دهم کاری را که واقعاً می ­خواهم، انجام دهم». این جمله به این نتیجه منتهی می ­شود که در این شرایط دارای قدرت و اختیار هستم.

در جمله­ی «شاید بتوانم برای کارم کمی بیشتر تلاش کنم»، کلمات «شاید»، «بتوانم» و «کمی» را حذف می ­کنیم و به جمله­ی مستحکم­تری می ­رسیم: «من می ­توانم برای کارم بیشــتر تلاش کنم». موضـوع یا دست دست کردن و اهمال­کاری­ست، یا قاطعیت و عمل!

در مقابل کلام درون­ستیز، معماری کلام قرار دارد که به افراد کمک می ­کند بر اهداف و نتایج مثبت تمرکز کنند؛ و در حالی که آنها را یاری می ­کند که در فرایند تصمیم ­گیری، امنیت و اعتماد به ­نفس بیشتری تجربه کنند، به آنها یادآور می ­شود که در کنترل داستانهای شخصی­شان هستند. این کار، استفاده­ی مثبت از قدرت کلام است.

اگر به کلمات خاصی که افراد برای شکایت کردن، سرزنش کردن و شانه خالی کردن از مسائل به کار می ­برند دقت کرده باشید، مفهوم «کلام درون­ستیز» را در می ­یابید. مطالعه­ی جالبی­ست. احتمالاً کلام درون­ستیز را تا حدودی در صحبتهای خودتان نیز پیدا خواهید کرد.

تمرین جایزه­ ای: «باید»زدایی

«باید» کلمه­ی جذابی است. این کلمه به خاطر تواناییش در ایجاد فشار و احساس گناه بیش از حد، معروف است. برای شروع مهار قدرت کلام به گونه ای مثبت، از «باید» زدایی غافل نشوید.

گام اول: کار ساده ای را که دوست دارید در زندگی روزانه­ی خود بیشتر انجام دهید، انتخاب کنید. چیزی که به­ خاطرش به سادگی دچار استرس و احساس گناه می ­شوید. این کار می ­تواند مدیتیشن، ورزش، تغییر رژیم غذایی یا یادگیری آواز خواندن باشد.

برای این تمرین از مثال «مدیتیشن» استفاده می ­کنیم.

«باید بیشتر مدیتیشن کنم.»

«باید بیشتر مدیتیشن کنم». متوقف شوید و مشاهده کنید. گفتنش چه حسی به شما می ­دهد؟ این احساس را به خاطر بسپارید.

گام دوم: «باید» را با «شاید بتوانم» جایگزین کنید.

«شاید بتوانم بیشتر مدیتیشن کنم». بیشتر افراد با این جمله­ی جدید ابروهایشان را بالا می ­اندازند و سرشان را تکان می ­دهند!

گام سوم: «شاید بتوانم» را با «می ­توانم» جایگزین کنید.

«می ­توانم بیشتر مدیتیشن کنم.» این جمله معمولاً جهشی محسوس در دیدگاه و انرژی شخص ایجاد می ­کند.

گام چهارم:«می ­توانم» را با «هیجان دارم» جایگزین کنید.

«برای انجام مدیتیشن هیجان دارم.» در این مرحله بیشتر افراد لبخند می ­زنند و به این فکر می ­کنند که کی کار را شروع کنند.

گام پنجم: در نهایت برای بیان دلایل و بالا بردن انگیزه، یک «زیرا» به انتهای جمله اضافه می ­کنیم تا به حقیقت قدرت کلام برسیم.

«من برای انجام مدیتیشن هیجان دارم؛ زیرا وقتی این کار را انجام می ­دهم، آرامش و تمرکز بیشتری دارم.»

حالا نوبت شماست… کار جالبیست.

این تازه شروع کار است

حالا قدرت کلام را می ­شناسیم؛ قدرت افکار ظاهراً جزیی و بی ­اهمیتی که می توانند به مشکلات بزرگی تبدیل شوند، و معمولاً هم چنین می ­شود. به قول معروف: «آن چه که به هنگام کوه­ نوردی ما را خسته می ­کند و از پا درمی ­آورد، بالا رفتن از کوه نیست؛ بلکه سنگریزه­ هایی است که در کفش­های ماست.»

کلام درون ­ستیز همین سنگریزه ­هاست. مثال­های بی­شماری از این «نمی ­دانم» و «نمی ­توانم» و «ندارم» ها وجود دارند که پیوسته باعث می ­شوند با سرزنش کردن دیگران و دودلی ­های دائمی، قدرت خود را از دست بدهیم. اینها موجب پدید آمدن رنج عظیمی برای ما می ­شوند… همین­طور برای دنیای اطراف ما و کسانی که دوستشان داریم.

نویسنده: Mark England