هنوز راه درازی در پیش دارم؛ ولی همین الآن هم از جایی که بودم، بسیار فاصله گرفته ام و به این موضوع افتخار می کنم.

پنج اشتباه رایج که افراد در طول سفر معنوی شان با آن مواجه می شوند

من نیز مثل هر شاگرد دیگری، در طول سفر معنوی ام اشتباهات بسیاری مرتکب شده ام. با این که ترجیح می دهم اشتباهاتم را به عنوان فرصت هایی برای یادگیری ببینم، در زیر فهرستی از مواردی را ذکر کرده ام که در طی سال ها مدیتیشن و پاکسازی و تلاش مداوم برای متمرکز ماندن بر جنبه معنوی زندگی، یاد گرفته ام که انجام شان ندهم.

1 ـ همواره بیرون از خودم به دنبال پاسخ باشم.

هنگامی که مدیتیشن منظم را آغاز کردم، جهشی در شهودم احساس کردم. این موضوع مرا بسیار برانگیخته کرد و در پی آن، همواره به دنبال یافتن نشانه هایی بودم که تصمیم گیری های مرا هدایت کند. وقتی که منتظر دیدن عدد 11:11 بودم، وقتی احساس می کردم پروانه ای دارد روی شانه ام فرود می آید، یا حتی وقتی که یک شبدر چهارپر پیدا می کردم، در واقع در تلاش برای یافتن پاسخ بیرون از خودم بودم.

مدام از این استاد معنوی به استاد دیگری مراجعه می کردم و سعی می کردم کسی را پیدا کنم که به من «پاسخ» دهد. این طرز فکر که «جهان هستی یک پاسخ به من بدهکار است» خودبسندگی مرا در تعیین جهت زندگیم فلج کرده بود.

می دانید در نهایت چه روشی مفید واقع می شود؟ این که به طور منظم بنشینید، چشمانتان را ببندید و روی نفس کشیدنتان تمرکز کنید. بله! همان تکنیک خوب قدیمی! ظاهراً قلب ما همیشه پاسخ را می داند، اما ذهنمان اغلب درگیرتر از آن است که بتواند گوش فرا دهد.

2 ـ فکر کنم من برتر از کسانی هستم که به آگاهی نرسیده اند.

هنگامی که به تازگی مسیر معنوی ام را آغاز کرده بودم، کسانی را که مدیتیشن نمی کردند، نکوهش می کردم. دوست نداشتم دوروبر کسانی باشم که به گفتگو درباره انرژی مثبت و قانون جذب علاقه ای نداشتند. آنها را موجودات فانی نگون بختی می دیدم که هرگز نمی توانستند زندگی پربار مرا تجربه کنند. اما بعدها با افرادی غیر معنوی برخورد کردم که بسیار صمیمی تر و بامعرفت تر از بسیاری از افراد معنوی بودند که می شناختم. آنها دفترچه شکرگزاری ندارند، ولی شاد هستند و واقعاً زندگی می کنند. ممکن است گام برداشتن در مسیر عشق را به طور آگاهانه انتخاب نکنند، اما تمام ویژگی های داشتن عشق را به فراوانی متجلی می سازند. دریافتم که معنویت ربطی به این ندارد که شما چقدر درباره چاکراها اطلاعات دارید، یا رژیم غذایی تان تا چه اندازه عاری از اعمال خشونت است. بلکه معنویت یعنی این که تا چه حد مثبت گرایی را ـ گاهی حتی بدون این که بدانید ـ با زندگی خود توأم کرده اید.

3 ـ زیادی به تمرینات معنوی ام وابسته باشم.

یک سال پیش به کلاس مدیتیشن پیاده روی ملحق شدم. به ما توصیه شده بود هر روز این کار را انجام دهیم؛ اما منِ تنبل اغلب در انجامش کوتاهی می کردم. احساس بدی نسبت به خودم داشتم و در نهایت آن را کلاً کنار گذاشتم. چرا که نمی خواستم مدام قصورم را به خاطر بیاورم.

آیا برایتان پیش آمده که مدیتیشن روزانه ای برای کاهش اضطراب تان شروع کرده باشید و روزهایی که فرصتی برای انجامش نیافته اید، اضطرابی شدیدتر را تجربه کرده باشید؟ من چنین حس و حالی داشتم.

هنگامی که برای داشتن احساسی بهتر نسبت به خودمان به آیینی تکیه می کنیم، گاهی بیش از حد به آن وابسته می شویم. دفعه بعد به هنگام انجام مدیتیشن روزانه از خودتان بپرسید که آیا این کار را از سر عشق به خود و بدون ترس از انجام ندادنش انجام می دهید؟ یک روش ساده برای پاسخ دادن به این سؤال آن است که ببینید آیا مدیتیشن را به عنوان کاری برای مراقبت از خودتان انجام می دهید، یا این که انجام آن به عنوان یکی از موارد لیست وظایفتان باعث می شود احساس خوبی داشته باشید.

کلید انجام بهینه تمرینات معنوی این است که آن را به منظور ارتقای آسایش و سعادت خود انجام دهید، نه به عنوان انجام وظیفه یا ایجاد احساس عزت نفس.

آیا این جمله کلیشه ای ـ ولی درست ـ را به خاطر دارید که می گوید: «اگر کسی را حقیقتاً دوست داشته باشی، با وجود تمام کاستی هایش دوستش داری، نه فقط به خاطر ویژگی های خوبش»؟ حالا می خواهم بگویم که با وجود انجام ندادن تمریناتم، و نه به خاطر تمرین ها، احساس کافی بودن دارم. اگر امروز سی دقیقه فرصت نداشته باشم که در سکوت بنشینم چه؟ درک می کنم که هنوز هم همان موجود کارآمد و باشکوهی هستم که هستم. تنها در این صورت است که اگر سی دقیقه را به تمرکز بر نفس کشیدنم اختصاص دهم، هرچه بیشتر احساس عالی بودن خواهم داشت.

4 ـ کارهای خوبی انجام دهم، فقط برای این که احساس کنم مهم هستم.

این هم شکل دیگری از وابستگی است؛ هر چند که از بیرون بسیار مثبت به نظر می رسد و اطرافیان از آن بسیار سود می برند. آیا تا به حال به این دلیل که رفتار خوب شما را نپسندیده اند، عصبانی شده اید؟ اگر پاسخ مثبت است، این مشکل شماست. علت این احساس آن است که شما آن کار را به خاطر خودتان انجام داده اید، نه به خاطر دیگران. شاید امیدوار بوده اید که کارتان را جبران کنند؛ یا شاید هم از آنها برای خلق کارمای مثبت استفاده کرده باشید.

خود من این اشتباه را زیاد مرتکب شده ام. در نخستین ماه های کارم پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، واقعاً می خواستم دیگران مرا دوست داشته باشند و «عشق را گسترش دهم». مدتی طولانی گذشت و من همچنان ایمیل های دوستانه برای همکارانم ارسال می کردم، که معلوم شد چندان مؤثر واقع نمی شدند. چرا که خواندن شان وقت زیادی می برد. همچنین داوطلبانه به دیگران کمک می کردم؛ بی آن که بسنجم آیا کمک کردن من برای آنها مفید است یا به آنها تحمیل می شود.

در ماه چهارم از خودم می پرسیدم: «چرا همه مرا دوست ندارند؟» اکنون که به گذشته نگاه می کنم با خود فکر می کنم شاید آنها به عدم صداقت من پی برده بودند و به همین دلیل احساس راحتی نداشتند.

کلید اصلی داشتن رفتار خوب با دیگران این است که به خاطر داشته باشید دارید این کار را برای آنها انجام می دهید؛ پس تمرکزتان باید روی آنها باشد، نه روی خودتان.

5 ـ فکر کنم معنویت یک مقصد است، نه یک سفر.

من اساتید معنوی بسیاری را ملاقات کرده ام و هیچ یک از آنها ادعا نکرده اند که مسیر پیشرفت آنها به پایان رسیده است. معنویت یک مسیر طولانی و دائماً در حال تغییر است.

قبلاً بر این باور بودم که اگر به بیداری معنوی برسم، دیگر هرگز اتفاق بدی برایم رخ نخواهد داد. هرگز اندوهگین نخواهم شد، اطرافم پر از آدم های خوب خواهد بود و همیشه احساس مثبتی نسبت به زندگی خواهم داشت. اما کاملاً در اشتباه بودم. معنویت به معنای سرکوب کردن یا حقیر شمردن وجه تاریک وجودتان نیست. معنویت یعنی ذهن آگاهی خود را تا جایی افزایش دهید که همواره بتوانید انتخابهایی آگاهانه داشته باشید، صرف نظر از این که چه اتفاقی رخ داده و چه احساسی دارید.

در نهایت در مسیر معنویت می پذیرید که همیشه حق انتخاب دارید، و این معنای حقیقی آزادی است، دوست من!

منبع: spiritualunite.com